Mittwoch, 5. September 2012

در باره آگاهی و خودانگیختگی

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 
در باره آگاهی و خودانگیختگی

بیژن جزنی، تهران، 1316- 1354








بیژن جزنی، نگارش در زندان رژیم پهلوی، در فاصله سالهای 1352 تا 1353

بازنویسی و انتشار در این وبلاگ: 15 شهریور 1391- 5 سپتامبر 2012




جبرتاریخ چگونه در زندگی عمل می کند؟


طی هزاران سال، جامعه بشری مراحل رشد و تکامل را گذرانده، بی آنکه بشر به قوانین و مسیر این حرکت ضروری، آگاهی داشته باشد. جامعه کمون اولیه به جامعه برده داری، و برده داری به سرواژ مبدل شده، بی آنکه شناختی از جامعه و قوانین و روابط آن، برای انسانهایی که در این دگرگونی ها شرکت جسته اند، وجود داشته باشد. در دورانی که بشر شناخت علمی از جامعه خود ندارد، کم و بیش، قوانین اجتماعی مانند قوانین طبیعی، کورکورانه عمل میکنند، و انسان نیز بسان طبیعت، دستخوش تحولاتی است، که از [علل وقوع] آنها آگاهی ندارد.

برای جلوگیری از یک اشتباه در اینجا، باید افزود، که عنصر آگاهی، نه یکباره به ظهور رسیده است، ونه اینکه بطور کامل و مطلق وجود دارد. در اعتراضهای بردگان، و در طغیانهای آنها برعلیه برده داران، شاید بتوان بارقه ای ابتدایی از آگاهی را مشاهده کرد؛ و دراعتراض های مستمر جنبش روشنفکری فرانسه در اروپا، بر ضد نظام فئودالی و سلطه کلیسا، بی شک عنصر آگاهی، نقش مؤثری دارد*1. اما تا هنگامی که یک شناخت علمی، که نه فقط در جنبه تئوری بلکه در عمل هم، انسان را به دگرگون ساختن جامعه در یک مسیر معین تکامل یابنده سوق دهد، بوجود نیامده بود، این آگاهی، نارسا و آمیخته به اشتباهات بسیاری بود. کشف قوانین عینی دگرگونیهای اجتماعی، که "مارکسیسم"، کاملترین و تنها صورت کاملاً علمی آن است، نه فقط بر اثر نبوغ مارکس، انگلس و دیگران ممکن شد، بلکه بر اثر تکامل خود جامعه و فراهم آوردن زمینه های مادی چنین پیشرفت چشمگیری در دانش، و از آن جمله در شناخت جامعه و تاریخ، میسر گردید.

ماتریالیسم تاریخی، شناخت علمی پروسه های جامعه و تعیین قوانین تکامل و حرکت آن، در گذشته و حال است. در پرتو مطالعه تاریخ، یعنی تحولات جامعه در گذشته، و جامعه شناسی [یعنی شناخت علمی جامعه کنونی]، پیش بینی مسیر آینده جامعه میسر شده، و مارکسیسم- لنینیسم، آگاهی به این قوانین و کوشش آگاهانه و سازمانیافته، در راه این دگرگونی است.

پس نه فقط در طول هزاران سال، حرکات و جنبشهای اجتماعی، بصورت ناآگاهانه عمل کرده اند، بلکه امروز نیز علیرغم شناخت قوانین [تحولات اجتماعی]، توده ها، یعنی سازندگان تاریخ، هنوز نظیر گذشته بطور خود انگیخته *2 عمل میکنند- مگر آنکه، حرکات و جنبشهای آنها، در پرتو مارکسیسم- لنینیسم و یا ایدوئولوژیهای دیگر [نظیر مائوئیسم و یا تروتسکیسم]، بصورت آگاهانه رهبری شوند. مسئله ای که در برابر "مارکسیسم" قرار داشته و دارد، رابطه این خود انگیختگی و آگاهی (Conciosness) است.

آگاهی، از خود انگیختگی بوجود می آید، ولی از آن میگذرد، و یا با آن، به ستیز برمیخیزد. هنگامی که آگاهی، بصورت یک نیروی مادی در می آید، [1] و نقش پیشاهنگ را در یک سازمان سیاسی متشکل میسازد، و برنامه مبارزه را پیش روی آن میگذارد، [در اینصورت،] این نیرو، در برابر احساسات و حالات و رفتار خود انگیخته توده ها قرار میگیرد. آگاهی بصورت ایدوئولوژی، میکوشد، که با شناخت حالات و احساسات توده ها، آنان را به حرکت آگاهانه در مسیر تکامل جامعه موجود در آورد.

خود انگیختگی توده ها، نزدیک ترین راه برای این انتقال [به مرحله پیشرفته تر را] نمی پیماید، و اصولاً در این مرحله از تاریخ اجتماعی بشر، بدون عملکرد عنصر آگاهی، نیل به مرحله بالاتر، میسر نیست. به عبارت دیگر،" آگاهی" بصورت [یک] مبارزه طبقاتی سازمان یافته، نه یک عنصر کمکی، بلکه عنصر ضروری تحولات اجتماعی در این مرحله است. این آگاهی محصول تکامل قبلی جامعه، و عاملی است، که ضرورت و جبر تاریخی، یعنی قوانین عینی جامعه، بوسیله آن عمل میکنند. این رابطه همان است، که در رابطه دیالکتیکی زیربنا و روبنا *3، [در مارکسیسم] از آن بحث شده است.

آ گاهی و خود انگیختگی، هر دو پدیده هایی روبنایی هستند، و تحت تأثیر زیربنا، دگرگون میشوند. پدیده های خود انگیخته را میتوان حالات روانی جامعه و یا روانشناسی جمعی نامید، و آگاهی را ایدوئولوژی. ماتریالیستهای سطحی، که دیدی مکانیکی  [نسبت به تحولات اجتماعی] دارند، و به ساده انگاشتن رابطه زیربنا و روبنا تمایل دارند، معتقدند، که ایدوئولوژی، "مستقیماً"، از روابط تولیدی ناشی میشود. لیکن برداشت دیالکتیکی در این رابطه، حکم میکند، که با این ساده گرایی مقابله شود، و تأکید شود، که زیربنا، مقدمتاً، حالات و احساسات و اعتقادات خود انگیخته توده ها را تحت تأثیر قرار میدهد، و این پدیده های خود انگیخته، [سپس،] آگاهی و ایدوئولوژی [مسلط بر توده ها] را [تحت تأثیر قرار میدهند].

بنظر لنین، آگاهی و خود انگیختگی در جنبش انقلابی، بر یکدیگر اثر میگذارند. عنصر آگاهی یعنی پیشاهنگ، ناگزیر است که دقیقاً به پروسه خود انگیختگی در توده توجه داشته، و شناخت دقیقی از آن داشته باشد. نه به خاطر اینکه از آن دنباله روی کند، بلکه بخاطر اینکه در صورت لزوم، به مقابله با آن برخیزد. چنین است، رابطه دیالکتیکی خود انگیختگی و آگاهی.
 
لنین، پدیده های خود انگیخته را به دو دسته تقسیم میکند:

اول: پدیده هایی که حالت خمود و تسلیم توده ها را آشکار میسازند، و این پدیده ها عبارتند از: خمودی و افسرد گی انسانها و گردن نهادن به فقر، خو گرفتن به ستم، و عادت به نداشتن هرگونه حقوق سیاسی.

دوم: پدیده هایی که حالت اعتراض و شورش توده ها را بیان میکنند، که عبارتند از: حالت اعتراض، کینه و شورش علیه مسببین بدبختی و ستم. این شورشی است، که در پرتو [رهبری] یک تئوری انقلابی قرار نگرفته، و هدف و مسیر را نمیشناسد. لنین، با حالت خموده گی توده ها، به مقابله برمیخیزد، و از مارکسیستهای انقلابی میخواهد، که این مانع روانشناسی را در میان توده ها، درهم  بکوبند. او، جهانبینی انقلابی و تئوری انقلابی را، بمثابه آنتی تز انقیاد برده وار، تلقی میکند. اینجا است، که آگاهی بر ضد خود انگیختگی، به مبارزه برمیخیزد.

توجه عمیق لنین به حالت دوم خود انگیختگی، یعنی حالت اعتراض، به این نتیجه منجر میشود، که این حالت روانی اعتراض، تشنه [کسب] آگاهی است. خواه این آگاهی، ایدوئولوژی بورژوازی باشد، یا ایدوئولوژی پرولتری. ولی باید توجه داشت، که صرف وجود اعتراض، موجب غلبه و برتری آگاهی علمی بر ایدوئولوژی بورژوازی نمیشود. اگر چه تئوری سوسیالیستی، برای کارگران روشن تر است، اما ایدئولوژی بورژوازی، قدیمی تر، پخته تر، پرداخت شده تر و دارای امکانات انتشار بی نهایت وسیع تری است. از این جهت است، که دنباله روی از جنبش خود انگیخته طبقه کارگر، تحقیر نقش عنصر آگاه است. کسانی که این نقش را تحقیر میکنند، خواه عمل آنها دانسته باشد یا ندانسته، نتیجه عملشان تقویت نفوذ بورژوازی در میان کارگران است.

شناخت دیالکتیکی و علمی خود انگیختگی و آگاهی در رابطه با پیشاهنگ با توده ها، در تعیین شعارهای روزانه جنبش انقلابی، و در اتخاذ تاکتیکهای مؤثر و پیشبرد برنامه انقلابی، یعنی پیاده کردن استراتژی جنبش، تأثیر اساسی دارد. سازمان و نیروی متشکل سیاسی ای، که نتواند از پدیده های خود انگیخته جامعه خود، تصویری واقعی و تحلیلی علمی داشته باشد، در بین دو قطب در نوسان خواهد بود:

یک قطب، تسلیم شدن به دنباله روی از [عدم تحرک سیاسی] اکثریت توده ها در دوران رکود جنبش [توده ای]، و یا کشانده شدن به تمایلات انحرافی در توده ها در موارد استثنایی است، که تحت تأثیر ایدوئولوژی های غیرانقلابی به انحراف هایی چون شونیسم، ناسیونالیسم و تعصبات و طغیانهای مذهبی و حرکتهای ارتجاعی، دچار میشوند.

قطب دیگر، بی توجهی به پدیده های خود انگیخته و کم بها دادن به آنها، یا طفره رفتن از شناخت عمیق و جدی این پدیده ها و در نتیجه، جدایی از توده ها است.

اپورتونیسم همواره آماده است، که بین این دو قطب- که بصورت سازشکاری و محافظه کاری، و یا فوق انقلابیگری، ظاهر میشوند-، نوسان کند. برای مقابله با چنین انحرافهایی است، که ما باید از جامعه خود، از خصوصیات اجتماعی-اقتصادی آن، و از حالات و احساسات و عادات و رسوم قشرها و طبقات آن در هر دوره، شناختی واقعی و خلاق، داشته باشیم.

پایان

بازنویس: اکبر تک دهقان
15 شهریور 1391- 5 سپتامبر 2012
--------------------
توضیحات نویسنده

*1- (Enlightment)، جنبش روشنگری، در آستانه انقلاب های بورژوازی اروپا ظاهر شده، و گرچه قوانین [علمی تکامل] جامعه را نمی شناخت،  ولی در انتقال از فئودالیسم به سرمایه داری، نقش سیاسی و اجتماعی ایفا کرد. نمایندگان این جنبش عبارتند از: ولتر، روسو، شیلر و ...

*2- (Spontaneity)، این اصطلاح در فارسی به "خود بخودی" ترجمه شده است.

*3- (Basis) زيربنا، مجموعه عوامل توليدی است، که روابط اقتصادی جامعه را تعيين می کند. روبنا (Superstructure) شامل: پديده های نظری، مثل پديده های سياسی و قوانين، اخلاق، مذاهب، زيبایی شناسی، فلسفه وايدئولوژی و پديده های سازمانی جامعه مثل دولت، احزاب و خانواده است. پديده های روبنايي از زيربنا ناشی می شوند، ولی به نوبه خود، [بر] روی آن اثر می گذارند.

--------------------
توضیحات بازنویس

[1] - منظور نویسنده از اینکه: "هنگامی که آگاهی، بصورت یک نیروی مادی در می آید ..."، دقیقتر این است: زمانی که آگاهی- در اینجا شناخت از قوانین تکامل جامعه-، که پیش از این، یک کیفیت ذهنی و تنها در فکر نظریه پردازان و فیلسوفان وجود داشت، توسط  طبقه پیشرو جذب میگردد، این شناخت از این پس، به یک نیروی مادی مبدل گشته، قادر است بطور واقعی، در تغییر و تحولات جامعه، نقش ایفا کند.

منبع برداشت متن:


بازنویس به اصل متن اولیه اثر دسترسی ندارد. روشن نیست، که برخی غلطهای کوچک انشایی و یا درهم ریختگی فواصل کلمات، از متن اولیه و یا طی بازتایپ آن توسط منبع بالا، ناشی شده اند.؛ این موارد در اینجا تصحیح شده اند. در بخشهایی، اضافاتی نظیر: " در میان"، " یا " و  نظایر آن، به اصل متن افزوده شده، همچنین در دو قسمت نیز، برای تفهیم بهتر نظر نویسنده، یک پاراگراف، به صورت چند جمله مستقل موجود آن، بازتنظیم شده است. بازنویس در سراسر متن، بدفعات از علائم دستوری، نظیر "  ، " و " : "  و" ؛ "  و یا " – "، استفاده کرده است. هدف در اینجا، ایجاد امکان برای مطالعه آرام، دقیق و قابل درک مطلب برای خواننده امروزی، و جلوگیری از اختلاط مفاهیم بوده است.

خواننده امروزی حتماً میتواند از محدودیتهای بسیار زیاد نویسنده، که سایه شکنجه و مرگ بر زندگی او سنگینی میکرد، آنهم 40 سال قبل و در زندان یک رژیم دیکتاتوری پلیسی، درک ملموسی داشته باشد. بیژن جزنی، حدوداً یک سال تا یک سال و نیم  پس از نگارش مقاله فوق، در روز 30 فروردین سال 1354، همراه با 8 مبارز انقلابی دیگر از صفوف سازمان چریکهای فدایی خلق و مجاهدین خلق، توسط دژخیمان رژیم پهلوی و در تپه های زندان اوین، به قتل رسید.

پرانتزها از نویسنده، و کروشه ها، بمنظور تفهیم بهتر نظیر نویسنده، از بازنویس است. محتوای کروشه ها، باید در ادامه عبارت و یا کلمه قبلی و در مواردی هم مستقلاً بعنوان یک توضیح برای نکته قبلی، در نظر گرفته شوند. همچنین علائم عددی داخل کروشه در مقاله و توضیح آنها در خارج از متن، از بازنویس است. برای مثال در بالا، یکبار علامتگذاری *1، که به متن اصلی و یکبار علامتگذاری [1]، که به بازنویس مربوط است، بچشم میخورند.

اثر بالا در منبع نامبرده، دارای تاریخ نگارش نیست. آثار بیژن جزنی طی سالهای 1349 تا 1353، و در زندان رژیم پهلوی، نگاشته شده اند. مطالب دیگری از رفیق بیژن، نسبتاً کوتاه و با روش نگارش مقاله وار، به سالهای 1352 تا 1353، مربوط هستند. از این رو، نگارش مقاله بالا را، میتوان با اطمینان زیاد، به همین دوره زمانی اخیر نسبت داد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ



Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen